گزارشی از زندگانی علمی و سیاسی آیت الله مصباح یزدی
نام آیتالله محمدتقی مصباح یزدی با بخشی از تاریخ انقلاب اسلامی ایران و
نظام مقدس جمهوری اسلامی و نیز تاریخ تحولات حوزهی علمیهی قم پیوندی
ناگسستنی دارد.
او فقه و اصول را در مکتب بزرگانی چون امام خمینی (ره) و حضرات آیات
بروجردی، اراکی و بهجت آموخته و در اخلاق و عرفان از بزرگانی چون علامه
طباطبایی، آیتالله بهجت و آیتالله انصاری همدانی بهرهها برده است.
آیتالله مصباح بیش از همه از محضر علامه طباطبایی استفاده کرده است، چرا
که علاوه بر عرفان و اخلاق در فلسفه و تفسیر نیز از شاگردان خاص وی به
حساب میآید تا حدی که علامه، خود، او را شریک در تفسیر المیزان معرفی
کرده است.
استعداد سرشار آیتآلله مصباح در کنار برخورداری از چنین استادان
بزرگ، روحی لطیف، اخلاقی برجسته، منطقی قوی، ذهنی جوال و بینشی عمیق برای
او به ارمغان آورده که بهترین میدان بروز این ویژگیها را میتوان در جهاد
علمی وی در برابر موج سیلآسای شبهات دینستیزان یافت.
اما جدای از تفکرات دینی و فلسفی و پاسخهای متین و محکم آیتالله
مصباح به شبهات فکری روز، آنچه باعث اشتهار و برجستگی شخصیت ایشان شده و
وی را در کانون توجه همگان قرار داده است، مواضع فرهنگی و فعالیتهای
اجتماعی و سیاسی وی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تا کنون میباشد.
نقدهای جدی آیتالله مصباح بر پارهای از اندیشهها و تفکرات دکتر
شریعتی اولین چالش فکری – سیاسی ایشان با بسیاری از گروهها و شخصیتها
بود؛ چالشی که در یک سوی آن آیتالله مصباح و سوی دیگر آن بسیاری از
شخصیتهای موجه و بزرگ انقلاب قرار داشتند. گر چه تاریخ، بسیاری از مواضع
گذشتهی مصباح یزدی و منتقدان او دربارهی شریعتی را به طور دقیق و کامل
ثبت نکرده، به همین دلیل نمیتوان دربارهی همهی آنها قضاوتی دقیق داشت.
اما آنچه امروز برای اولین بار در این کتاب منتشر میشود، شاید مستندترین
روایت از مهمترین انتقادات آیتالله مصباح بر اندیشههای دکتر شریعتی
باشد.
شهید بهشتی، آیتالله خامنهای، آیتالله هاشمی رفسنجانی، آیتالله
طالقانی و برخی دیگر از بزرگان انقلاب نیز گر چه غالبا به اشتباهات مهم
دکتر معترف بودند، اما در نوع برخورد با اندیشههای او روشی متفاوت را
برگزیدند. این اختلاف روش تا حدی بود که روابط گرم و صمیمی آیتالله مصباح
با برخی از این بزرگان را برای مدتی به سردی متمایل ساخت.
شهید بهشتی از نزدیکترین دوستان آیتالله مصباح بود که همکاریهای
بسیار گسترده و دامنهداری را سامان داده بودند. آخرین همکاری مصباح با
شهید بهشتی به ادارهی مدرسهی حقانی ارتباط پیدا میکرد؛ مدرسهی
علمیهای که طرح نوین آن محصول اندیشهی مترقی شهید بهشتی بود و مدیریت
اجرایی آن را شهید قدوسی بر عهده داشت و از همکاری آیتالله جنتی و
آیتالله مصباح در هئیت مدیره بهره میبرد.
نفوذ اندیشههای شریعتی در این مدرسه با واکنش آیتالله مصباح مواجه
شد و همین امر دو جبهه را در میان طلاب مدرسهی حقانی شکل داد: گروهی
مخالف سرسخت شریعتی و گروهی دیگر دوستدار و حامی جدی او شدند. مشاجرات این
دو گروه حتی گاهی موجب بروز بداخلاقیهایی میان آنها میشد تا حدی که شهید
بهشتی در سخنانی در جمع طلاب این مدرسه از مشاجرات میان هر دو گروه از
طلاب به شدت انتقاد کرد. شهید بهشتی در عین حال روش آیتالله مصباح را در
نقد شریعتی نپسندید و بر برخی از مواضع ایشان خرده گرفت، ولی آیتالله
مصباح که مخالفت با اندیشههای شریعتی را تکلیف شرعی خود میدانست و از
وضعیت موجود مدرسه ناراحت بود، تصمیم گرفت تا از ادامهی همکاری با آن
مدرسه استعفا دهد.
استعفای آیتالله مصباح نه تنها جو متشنج مدرسه را آرام نکرد، بلکه بر
شدت اختلافات افزود. هیئت مدیره نیز تصمیم گرفت برای کنترل جو مدرسه شش
نفر از موافقان و شش نفر از مخالفان سرسخت شریعتی را از مدرسه اخراج کند.
با اجرای این تصمیم هیجده نفر دیگر از مخالفان دکتر خواستار بازگشت دوستان
خود به مدرسه شدند و اعلام کردند که در صورت عدم برگشت دوستانشان به مدرسه
به جمع شش نفرهی آنها خواهند پیوست، اما هیئت مدیره همچنان بر اخراج آنها
اصرار ورزید و بدین ترتیب 18 نفر دیگر از مدرسه بیرون رفتند و حلقهی
اولیهی شاگردان مصباح شکل گرفت.1
شهید مطهری نیز که ابتدا با دعوت از شریعتی به حسینیهی ارشاد بیشترین
نقش را در شهرت او داشت، سرانجام روشی شبیه به آیتالله مصباح را برگزید و
حتی به انتقاد صریح از روش برخی از روحانیان شناخته شده همچون شهید بهشتی
پرداخت.
و بالاخره امام خمینی که در آن مقطع طرح هر مسئلهای جز مبارزه با شاه
و تشکیل حکومت اسلامی را انحراف از مسیر انقلاب میدانست، با ارسال پیامی
به ایران خواستار پایان دادن به مباحث اختلافبرانگیزی چون کتاب "شهید
جاوید" و "مسئلهی علی شریعتی" شد و بدین گونه آتش اختلافات برای مدتی فرو
نشست.
همزمان با استعفای آیتالله مصباح از مدرسهی حقانی، "موسسه در راه
حق" که توسط آیتالله خرازی و آیتالله استادی با هدف پاسخگویی به شبهات
نسل جوان و مقابله با اندیشههای مارکسیستی تأسیس شده بود، از آیتالله
مصباح برای راهاندازی بخش آموزش دعوت کرد و او که پذیرش این دعوت را
فرصتی مناسب برای تربیت طلاب مستعد میدید، دعوت را پذیرفت. بدین ترتیب
بخش آموزش مؤسسهی در راه حق با مدیریت مستقل وی راهاندازی شد. در این
میان شاگردان ایشان که از ادامهی تحصیل در مدرسهی حقانی محروم شده و در
سایهی حمایتهای استاد خویش، با هم در خانهی اجارهای زندگی میکردند،
جذب کلاسهای مؤسسه شده و دورهی جدیدی از زندگی علمی خود را آغاز کردند.
آیتالله هاشمی رفسنجانی از دیگر دوستان آیتالله مصباح بود. این دو
گر چه در برخی از مسائل لزوما دیدگاه مشترکی نداشتند، اما مبارزه با رژیم
طاغوت هدف مشترکی بود که از جانب آنها دنبال میشد. آیتالله هاشمی
رفسنجانی در این میان بیش از هر چیز به مبارزهی صریح و سیاسی با رژیم
میپرداخت، ولی مبارزات آیتالله مصباح غالبا مخفیانه و بیش از آنکه سیاسی
باشد، فرهنگی بود.
انتشار دو نشریهی "بعثت" و "انتقام" به خوبی بیانگر اختلاف سلیقهی
این دو مبارز انقلابی در روشهای مبارزاتی آنهاست. نشریهی بعثت که نقش
هاشمی رفسنجانی در آن پر رنگتر از مصباح بود، بیشتر جنبهی سیاسی، پرخاش
و افشاگری علیه رژیم داشت و نشریهی انتقام که توسط آیتالله مصباح منتشر
میشد، جنبهی ایدئولوژیکیاش قویتر بود. راهاندازی هیئت یازده نفره،
نوشتن برخی از اعلامیههای ضد رژیم، تلاش برای چاپ و توزیع برخی از
اعلامیههای حضرت امام خمینی (ره)، ادارهی مراسم جشن آزادی امام و نگارش
قطعنامهی آن، سازماندهی مبارزات روحانیت، همکاری با هیئتهای مؤتلفهی
اسلامی، تحقیق دربارهی شکل حکومت اسلامی و ... از دیگر همکاریهای مشترک
آن دو بود. در کنار این همکاریها البته اختلاف نظرهایی نیز میان این دو
مبارز انقلابی وجود داشت.
آیتالله هاشمی رفسنجانی معتقد بود که با استفاده از ظرفیت سازمان
مجاهدین خلق و دکتر شریعتی میتوان انقلاب را سریعتر به پیروزی رساند،
اما مصباح اعتقاد داشت که میدان دادن به این گرایشها ماهیت اسلامی انقلاب
را حتی در صورت به ثمر رسیدن آن خدشهدار خواهد کرد. البته هاشمی مدتها
قبل از آشکار شدن انحراف سازمان مجاهدین خلق به اشتباه خود در حمایت از
این سازمان پی برد و علاوه بر قطع کمکهای مالی به آنها، به انتقاد صریح
از این سازمان پرداخت. هاشمی حتی در پاسخی صریح به انتقاد "بهرام آرام"
(از سران سازمان مجاهدین خلق) نسبت به قطع کمکهای مالی خود، گفت: "شما با
شاه مبارزه میکنید که کسی مثل استالین را سر کار بیاورید، ولی ما مبارزه
میکنیم که مرام حضرت علی (ع) را به جای شاه بیاوریم."2
به هر حال نقش ممتازی که هاشمی در افشای چهرهی نفاق و عبور دادن کشور
از بحرانها داشت و حمایتهای بیدریغ امام خمینی (ره) از وی موجب به
فراموشی سپردن کدورتهای گذشتهی مصباح و هاشمی شد.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران آیتالله هاشمی رفسنجانی خدمت در
عرصههای اجرایی را برگزید تا کارآمدی اسلام در عرصهی کشورداری را به
اثبات برساند و آیتالله مصباح نیز مهمترین تکلیف خود را در خدمت در
میدان دفاع تئوریک از اسلام و نظام جمهوری اسلامی دانست. هاشمی برای عمل
به تکلیف خویش دشوارترین مسئولیتهای ممکن چون عضویت در شورای انقلاب،
ریاست مجلس شورای اسلامی، مسئولیت جنگ، مسئولیت ریاست جمهوری کشوری، که
هشت سال جنگ را پشت سر گذاشته و از نابسامانیهای بسیاری رنج میبرد،
ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام و ... را پذیرفت و مصباح نیز در نقد و
مناظرهی علمی با اندیشههای التقاطی و مارکسیستی، دفاع تئوریک از نظام
جمهوری اسلامی، انقلاب فرهنگی در دانشگاهها، ایجاد تحول در نظام حوزههای
علمیه، تربیت طلاب مستعد و حضور در کنفرانسها و مجامع داخلی و خارجی برای
دفاع از مبانی اسلام و جمهوری اسلامی و ... نقشی ویژه و کمنظیر داشت.
هاشمی و مصباح گر چه هر یک مسئولیتی متفاوت را عهدهدار بودند، اما
یکدیگر را از حمایتهای خود بینصیب نمیگذاشتند. آنگاه که مصباح تصمیم
گرفت تا برخی از شاگردانش را برای تحصیل به برخی از دانشگاههای خارج از
کشور بفرستد، این هاشمی بود که زمینهی بهتری را برای او فراهم آورد و اما
مصباح، گر چه نسبت به برخی از عملکردهای دولت سازندگی انتقاد داشت ولی نه
تنها این انتقادات را رسانهای نمیکرد بلکه حتی پس از پایان دولت هاشمی
از کلیت عملکرد او نیز دفاع کرد.
دوران هشت سالهی ریاست جمهوری آیتالله هاشمی رفسنجانی به پایان خود
نزدیک میشد و گروهها، شخصیتهای دینی و سیاسی، احزاب و مردم هر یک به
فکر رئیسجمهوری شایسته بودند تا مدیریت اجرایی کشور را برای یک دورهی
جدید بر عهده گیرد. حجتالاسلام والمسلمین علیاکبر ناطق نوری (ریاست وقت
مجلس شورای اسلامی) مهمترین شخصیتی بود که به صورت طبیعی در کانون توجه
بسیاری از شخصیتهای دینی و سیاسی قرار داشت.
مجمع روحانیون مبارز تهران به فکر یافتن رقیبی جدی برای او بود. تلاش
آنها برای قانع کردن مهندس میرحسین موسوی، نخستوزیر دوران جنگ به نتیجه
نرسید و در نهایت به کاندیداتوری حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمد خاتمی،
وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی، رضایت دادند.
عملکرد خاتمی در وزارت ارشاد و تفکرات روشنفکرانهی او که گاه با
اندیشههای متفکران غربی قرابتی مشهود داشت، نگرانی بسیاری از علمای دینی
و گروههای مذهبی را نسبت به آیندهی کشور (به خصوص از نظر فرهنگی)
برانگیخت. این نگرانی با حمایت طیف گستردهای از روشنفکران و حتی
اپوزیسیون نظام از خاتمی، تشدید شد و در نتیجه بسیاری از علما و
اندیشمندان شناخته شدهی حوزه و از جمله آیتالله مصباح یزدی از
کاندیداتوری "ناطق نوری" حمایت کردند.
اما مردم به دلایلی که در جای خود قابل بحث و بررسی است "خاتمی" را با
بیش از 20 میلیون رأی در دوم خرداد 1376 به عنوان رئیسجمهور برگزیدند. پس
از انتخاب شدن "سیدمحمد خاتمی" به عنوان پنجمین رئیسجمهور اسلامی ایران،
بسیاری از علما و شخصیتهای دینی و سیاسی به تبریک یا حمایت از وی به
عنوان رئیسجمهور منتخب ملت پرداختند. آیتالله مصباحیزدی نیز علیرغم
حمایت خود از "ناطق نوری" از جمله کسانی بود که در برخی از مواضع و
سخنرانیهای خود به حمایت از رئیسجمهور منتخب ملت ایران پرداخت.
پس از دوم خرداد 76، در حالی که بسیاری از مردم منتظر ایجاد تحول در
مدیریتها و جهتگیری این تحولات به سمت برطرف کردن مشکلات اساسی جامعه
بودند، طولی نکشید که قوهی مجریه که هر روز بیش از پیش شکلی حزبی به خود
میگرفت، به جای آنکه تمام همت خود را صرف پرداختن به مشکلات اصلی مردم
کند به برخوردهای حزبی و میدان دادن به عناصر مطرود فکری روی آورد.
در اثر ایجاد چنین فضایی بود که آنها با حمایتهای بیدریغ برخی از
ارکان دولت همچون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از طریق کتابها، فیلمها و
مطبوعات متعدد با گرایشهای سکولاریستی و پلورالیستی به تضعیف دین، انقلاب
و ارزشهایی که جانهای بسیاری برای استقرار آنها فدا شده بود روی آوردند.
آری جبهه دوم خرداد در اوج تهاجم فرهنگی دشمنان اسلام و نظام اسلامی
به جای حراست از مرزهای عقیدتی و فرهنگی جامعه دائما از "تساهل و تسامح
فرهنگی" دم میزد و بر "آزادی مخالف" به عنوان مهمترین شعار خود تأکید
میورزید و این چنین بود که زمینهی تهاجم دشمنان خارجی و ایادی داخلی
آنان به دین و ارزشهای اسلامی بیش از پیش فراهم گردید. همراه شدن این
تهاجمات با فضای باز و بدون نظارت دقیق، مستمر و پیگیر مسئولان فرهنگی –
سیاسی کشور، به ویژه در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، علما و اندیشمندان
اسلامی را به تلاشی مضاعف واداشت. آنان ضمن انتقاد از دولت به خاطر فضای
به وجود آمده، به دفاع از مبانی اسلام و روشنگری مردم پرداختند که البته
در این میان آیتالله مصباح نقشی ویژه و استثنایی داشت. وی با سخنان و
استدلالهای خود به ویژه در سخنرانیهای پیش از خطبههای نمازجمعهی تهران
که هر دو هفته یک بار برگزار میشد، به مبانی فکری آنها با زبانی همه فهم،
پاسخ میگفت.
مطبوعات و شخصیتهای ژورنالیستی که از پاسخگویی علمی به گفتههای
"مصباح" ناتوان بودند، با فراموشی همهی شعارهای زیبا و دلفریبشان مبنی
بر لزوم آزادی، تحمل مخالف، جامعهی چند صدایی، احترام به شخصیت و
کرامتهای انسانی و ... با طرح سخنان دروغ و تحریف و تقطیع سخنان ایشان
تلاش کردند تا چهرهای متحجر از وی، به نمایش بگذارند. این سیاست از طرف
جبههی دوم خرداد به شدت دنبال میشد!
البته در این میان هیچ اتهامی دردناکتر از عدم برخورداری آیتالله
مصباح از سوابق مبارزات انقلابی، پیروی از تفکر انجمن حجتیه و مخالفت با
اندیشههای تابناک حضرت امام خمینی نبود. اما "حضرت آیتالله خامنهای"
رهبر معظم انقلاب با دفاع قاطع از "آیتالله مصباح" و انتقاد از تهاجم
گستردهی مطبوعاتی به ایشان، وی را بدیل "شهید مطهری" و "علامه طباطبایی"
در زمان کنونی دانستند. سخنان مقام معظم رهبری محبوبیتی خاص به آیتالله
مصباح بخشید و موجبات گرایش جوانان تشنهی معارف ناب اسلامی به ایشان و
آثارشان را فراهم آورد.
جبههی دوم خرداد سعی میکرد با سوءاستفاده از شخصیت محبوب
رئیسجمهور، او را وارد مناظرهای غیرحضوری با آیتالله مصباح کند؛
مناظرهای که از طریق تریبونهای رسمی نظام صورت میپذیرفت. بر همین اساس
"خاتمی" اولین کسی بود که لقب "تئوریسین خشونت" را به "مصباح" داد. اما
آیتالله مصباح به صورت رسمی و از طریق تریبون نمازجمعه از حجتالاسلام
والمسلمین سیدمحمد خاتمی دعوت کرد تا به جای آنکه از دور و با استناد به
سخنان تحریف شده با او سخن بگوید در یک مناظرهی رو در روی تلویزیونی شرکت
کرده و با یکدیگر به گفتگو بنشینند. اما "خاتمی" هرگز حاضر به شرکت در این
مناظره نشد.
جبههی دوم خرداد به جای "خاتمی"، حجتالاسلام والمسلمین محمدجواد
حجتی کرمانی را به مناظرهی تلویزیونی با آیتالله مصباح فرستاد.
مناظرهای که تنها شرط آیتالله مصباح از پذیرش آن، پخش زندهی تلویزیونی
بود، اما با عدم پذیرش این شرط از سوی حجتی کرمانی و کوتاه آمدن "مصباح"
از شرط خود، این مناظره ابتدا ضبط و سپس پخش شد. عدم پوشش تبلیغاتی مناسب
از جانب مطبوعات جبههی دوم خرداد نسبت به این مناظره، یک پیام آشکار
بیشتر نداشت، لذا چندی بعد "سیدعطاءالله مهاجرانی" اولین وزیر ارشاد دولت
خاتمی، "آیتالله مصباح" را به مناظره فرا خواند و "مصباح" نیز بلافاصله
این دعوت را پذیرفت، اما این مناظره نیز همچون دعوتهای مکرر "آیتالله
مصباح" از "دکتر عبدالکریم سروش"، مهمترین مروج اندیشههای غربی در
ایران، به سرانجام نرسید.
جریان مدعی اصلاحطلبی گمان میکرد بدون داشتن پشتوانهی قوی علمی و
دینی به خصوص در میان علما، روحانیون و حوزههای علمیه میتواند کاری از
پیش ببرد. این در حالی بود که استاد شهید مرتضی مطهری سالها پیش بر این
مسئله تأکید ورزیده بود که: "قدر مسلم این است که هر گونه صلاح و اصلاحی
در کار مسلمین رخ دهد یا باید مستقیما به وسیلهی این سازمان ]سازمان
روحانیت[ که سمت رسمی رهبری دینی مسلمین را دارد صورت بگیرد یا لااقل این
سازمان با آن هماهنگی داشته باشد. اگر به فرض حرکتی اصلاحی و دینی از
ناحیهی فرد یا افرادی آغاز گردد و سازمان روحانیت آمادگی و هماهنگی
نداشته باشد گمان نمیرود موفقیت زیادی نصیب گردد."3 اما اصلاحطلبان نه
تنها از این مسئله غافل بودند بلکه با تضعیف دین، ارزشهای اسلامی و
حوزههای علمیه موجبات مرگ زودرس آنچه را که "اصلاحات" مینامیدند، فراهم
کردند.
اشتباهات متعدد جبههی دوم خرداد باعث شد تا کمکم از اقبال مردم به
آنها کاسته شده و به منتقدان دولت روی آورند. منتقدان با استفاده از این
زمینه ابتدا اکثریت شوراهای اسلامی شهر و روستا و سپس اکثریت مجلس هفتم را
به دست گرفتند.
در حالی که دوران ریاست جمهوری حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمد خاتمی
به روزهای پایانی خود نزدیک میشد، جبههی دوم خرداد به دنبال جایگزینی که
از مقبولیت مردمی مناسبی برخوردار بوده و حداقل توان زنده نگه داشتن
شعارها و سیاستهای این جبهه را داشته باشد، میگشت تا از این طریق جلوی
از دست دادن قوهی مجریه را بگیرد؛ اما از آنجا نتوانستند نسبت به
کاندیداتوری شخصیت واحدی به توافق برسند، با سه نامزد شاخص یعنی
حجتالاسلام والمسلمین کروبی، دکتر مصطفی معین و مهندس محسن مهرعلیزاده
وارد عرصهی رقابتهای انتخاباتی شدند.
از منتقدان دولت که اینک اصولگرایان نامیده میشدند نیز افراد متعددی
برای نامزدی در این انتخابات مطرح بودند. دکتر علیاکبر ولایتی، دکتر علی
لاریجانی، دکتر احمد توکلی، دکتر محسن رضایی، دکتر محمدباقر قالیباف و
دکتر محمود احمدینژاد.
در این میان اتفاق دیگری در حال وقوع بود، گروهی از فعالان سیاسی
خواستار حضور مجدد آیتالله هاشمی رفسنجانی در عرصهی انتخابات ریاست
جمهوری بودند، اما هاشمی بر این مسئله تصریح میکرد که خواستار وفاق
نیروهای اصولگرا حول کاندیدای واحد جوانتری است. وی در عین حال احتمال
ورود خود به این عرصه را در صورت عدم معرفی کاندیدای واحد اصولگرا که
توانایی کسب آرای اکثریت مردم را داشته باشد، منتفی نمیدانست. به هر حال
چنین توافقی حاصل نشد؛ آیتالله هاشمی رفسنجانی نیز با اعلام اینکه تلاش
او برای ایجاد وحدت در نیروهای اصولگرا به نتیجه نرسیده است، ضمن صدور
بیانیهای نامزدی خود در این انتخابات را اعلام کرد.
با اعلام کاندیداتوری آیتالله هاشمی رفسنجانی، دکتر ولایتی نیز به
علت حضور ایشان از نامزدی در این انتخابات منصرف شد. بدین ترتیب صحنهی
انتخابات به رویارویی سه جریان اصولگرایان، اصلاحطلبان و حامیان
"آیتالله هاشمی رفسنجانی" (که شامل افرادی از هر دو گروه بود) تبدیل شد.
"آیتالله مصباح" نیز از جلمه شخصیتهای مخالف با نامزدی "آیتالله
هاشمی رفسنجانی" بود. "مصباح" بدون نام بردن از "هاشمی" به برخی از
مصاحبهها و سخنان او انتقاده کرده و از تداوم سیاستهای فرهنگی
اصلاحطلبان و استمرار حضور آنها در عرصههای فرهنگی و اجرایی کشور در
صورت انتخاب مجدد هاشمی به ریاست جمهوری نگران بود!4 لذا تمام تلاش خود را
بکار بست تا توجه نیروهای مذهبی را به یکی از کاندیداهای جبههی اصولگرا
معطوف کند.
او از ماهها قبل از شروع رسمی تبلیغات کاندیداها، در سخنرانیهای خود
بر اهمیت این دوره تأکید میکرد. آیتالله مصباح در آن مقطع تنها به بیان
ملاکها و اموری که به انتخاب اصلح منتهی میشد بسنده کرده، و هر گونه
حمایت از شخص خاصی را رد میکرد. وی حتی در سخنانی دربارهی نامزدهای مطرح
در این دوره از انتخابات، گفت: "در بین اینهایی که نامزد شدهاند، کسی را
آدم صد در صد با خیال راحت به او رأی بدهد نمیشناسم، ولی به این معنا
نیست که رأی نمیدهیم. باید بگویم که اتفاقا در اثر کماهمیت شدن پایبندی
به ارزشها و احکام دین، تکلیف ما مضاعف شده".
اما هر چه تبلیغات انتخاباتی به روز رأیگیری نزدیکتر میشد لحن
سخنان آیتالله مصباح نیز به نفع دکتر احمدینژاد متمایل میگردید.
آیتالله مصباح تلاش میکرد تا بدون تصریح بر نام کاندیدای مورد نظر خود
به صورت ضمنی پرسشهایی را که دربارهی صلاحیتهای دکتر احمدینژاد مطرح
میشد پاسخ گوید. دکتر احمدینژاد نیز با اتخاذ ادبیاتی دینی و انتقادهای
تند و تیز از عملکرد دولتهای گذشته – به ویژه در زمینهی عدالت اقتصادی –
توانست بدنهی نیروهای مذهبی به خصوص طلاب جوان را با خود همراه کند.
حمایت آیتالله مصباح به عنوان شخصیتی که از جانب مقام معظم رهبری به
عنوان مطهری زمان معرفی شده بود، همراهی بسیاری از شاگردان ایشان، طلاب و
روحانیان جوان و نیز بسیاری از فعالان مذهبی و سیاسی در سراسر کشور را در
حمایت از دکتر احمدینژاد به دنبال داشت. بسیاری از حامیان تأثیرگذار
احمدینژاد با ایمانی که به نظرات آیتالله مصباح داشتند تردیدهای خود
نسبت به کارآمدی دکتر احمدینژاد را به فراموشی سپردند؛ تردیدهایی که منشأ
آنها عدم تجربهی وی در مدیریت کلان کشوری بود.
نتایج آرای به دست آمده در مرحلهی اول انتخابات اعلام شد: "علیاکبر
هاشمی رفسنجانی با 6190114 رأی و محمود احمدینژاد با 5718129 رأی به
مرحله دوم انتخابات راه یافتند.
پیشبینی پیروزی احمدینژاد بر هاشمی رفسنجانی در مرحلهی دوم
انتخابات نیز با توجه به در معرض نقد بودن هاشمی در طول 27 سال گذشته،
مسئلهی دشواری نبود. در مرحلهی دوم انتخابات که یک هفته بعد برگزار شد،
دکتر محمود احمدینژاد با کسب 17 میلیون و 248 هزار و 782 رأی موفق به کسب
اکثریت آرای مأخوذه شد. طبق اعلام ستاد انتخابات وزارت کشور، آیتالله
هاشمی رفسنجانی نیز 10 میلیون و 46 هزار و 701 رأی را از آن خود کرد.
آیتالله مصباح گر چه در طول انتخابات هرگز نامی از کاندیدای مورد نظر
خویش نبرد، اما عملا جریان حامی دکتر احمدینژاد را تا برگزیده شدن وی به
ریاست جمهوری اسلامی ایران مدیریت کرد.
دکتر احمدینژاد نیز در اولین دیدار خود (پس از برگزیده شدن به عنوان
ششمین رئیسجمهوری اسلامی ایران) با آیتالله مصباح یزدی، گفت: "من به سهم
خودم میخواستم یک تشکر هم بکنم، البته به عنوان یک فرد مسلمان ایرانی که
خودش از این موج معنویتی که در کشور راه افتاد بهره میبرد، میخواستم
تشکر بکنم از حضرتعالی ]آیتالله مصباح[ که با درایت و بزرگواری در این
صحنه وارد شدید و مدیریت کردید و از همهی عزیزان، یاران حضرتعالی، فضلا
و طلاب و عزیزانی که برای تداوم آن حرکت عظیم حقیقی وارد شدند و تلاش
کردند و زحمات فراوانی کشیدند".